شاید این آخرین دوزاری تاریخ باشه که افتاده. گذاشتمش اینجا حالا حالاها هم نمیذارم بیفته.

شاید این آخرین دوزاری تاریخ باشه که افتاده. گذاشتمش اینجا حالا حالاها هم نمیذارم بیفته.

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم

من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
(خیام)

۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

من خواننده

راستش چند وقتیه که این برنامه رو میبینم. خیلی جالبه ها! مسابقه خوبیه. چند نفر که اصلا آشنا نیستن و اصلا نمیشناسیشون رو بیاری و یه مسابقه راه بندازی به نام GMA. راستش منو یاد نظارت استصوابی انداخت. آ و ب که دوست ب بودن و س هم داداش س تهرانی و شوهر س تاک. میخوام امتحان کنم ببینم اینا و اقعا منصفن یا همش.. .

مدیر


۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

سنگ کلیه

خدا نسیب نکنه چند روز پیش یه دفعه پهلوم درد وحشتناکی گرفت. اولین باری بود که همچین دردی رو تجربه می کردم. با یکی از دوستام رفتیم بیمارستان. یکی از این بچه دکترا اود بالا سرم آزمایشی نوشت. بعد از ازمایش ادرار و خون چیزی مشخص نشد. آمپول مسکن هم تاثیری نداشت. این بار دیگه دکتر سرم وصل کرد و باز هم مسکن ولی افاقه نکرد که نکرد. کم کم دیگه دکتره نا امید شد و امپول پتیدین تجویز کرد( ظاهرا مخدره). اما من و دوستم که نا امید شده بودیم تصمیم گرفتیم به مطب متخصص بریم دیگه آخر شب بود ما هم آخرین بیمار آقای متخصص. توی مطبش دستگاه سونوگرافی داشت. بعد از سونوگرافی سنگی چیزی ندید و لی گفت که کلیت متورمه. پرسید بیمه تکمیلی دام یانه. من هم گفتم بله دارم. گفت می نویسم بستری بشی. گفتم شما هنوز تشخیص ندادید سنگه بوده هست افتاده . بخوابم که چی بشه. دراومده میگه حالا بخواب یه لوله وصل میکنیم به کلیت میکشیمش بیرون. تصمیم گرفتم فردا صبحش به یه شهر بزرگتر که 6-7 ساعت راه بود برم. به مسئولمون توی شرکت اس ام اس زدم که من حالم خوب نیست فردا نمیتونم بیام سر کار. احتمالا چند روزی هم طول میکشه. خلاصه بعد از رفتن و مراجعه به دکتر یک سنگ کوچیک دیده شد توی سونوگرافیم. ولی دکترا معتقد بودن اگه سنگی هم بوده افتاده. پس باید مایعات زیاد بخورم. بعد از دو سه روز دردم خو شدو برگشتم سر کار.

۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

هرزه کیست؟ پاسخ

مطلبی دیدم اینجا راجع به هرزگی که این مطلب در جواب سوالی که آخرش مطرح شده بود به ذهنم اومد:
اولین باری که کلمه هرزه رو شنیدم یادم نمیاد. حتی توی فرهنگ روستای ما علف هرزه رو خیلی ساده علف میگویند. مثلا مزرعه گندمی که پر از علفه(هرزه). یا سبزی خوردنی که پر از علفه(هرزه). همیشه برام جالب بود که همین علفها(هرزها) لزوما هم علف نبودن یا لااقل جاهای دیگه نبودن. مثلا یک گل زیبای بنفش رنگ که الان اسمش یادم نیست در مزرعه(لته یا جایز) گوجه فرنگی علف هرز وحشتناکی به حساب میاد که شیره درخت رو میخوره. یا گلهای زرد رنگی که توی گندم زارها توی فصل بهار در میاد علفه(هرزه). وکلا هر گیاهی غیر از اون چیزی که کاشته شده و مورد نظر هست سبز بشه و از امکانات مورد نظر برای اون گیاه هدف استفاده کنه علفه(هرزه). بعضی وقتها یک گل در مزرعه یونجه که خودش ازعلوفه هست علف هرزه. علفهای هرز هم چند مدلن. مثلا چمن علف هرزیه که خیلی سمجه و ریشه کن کردنش کار آسونی نیست. بعضی ها هم نه. راحت کنده میشن میرن پی کارشون. بعضی علفای هرز رو اصلا باید با سم و مواد شیمیایی از بین برد و ... .
خب با توجه به این مطالب میتونیم تعریفی از یک آدم هرزه ارائه کنیم.
به نظر میرسه آدم هرزه لزوما اونی نیست که لباس باز یا تنگ میپوشه و یا تنفروشی میکنه. آدم هرزه اون آدمیه که از چیزی که حقش نیست و یا مال اون نیست سود میبره به گونه ای که امکاناتی که اون ازش بهره میبره اصولا حق کس دیگه بوده. با این دید هرزه کسیه خون مردم رو توی شیشه میکنه، از حق مردم میخوره، پله های ترقیش شونه های همنوعهاشه و اصلا ککش هم نمیگزه. آدم هرزه با مکیدن خون دیگران روز به روز رشد میکنه و فربه میشه و به هیچ کس هم پاسخگو نیست.

دکتربازی

خاک ایران یکسر از دکتر پر است
هرکه دکتر نیست نانش آجر است
ملک ایران سرزمین دکتران
این ‌قدر دکتر نباشد در جهان
شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دکتر
کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دکتر
عابران هر خیابان دکترند
دانه‌های برف و باران دکترند
هم وزیران هم مدیران دکترند
بیشتر از نصف ایران دکترند
هرکه پستی دارد اینجا دکتر است
دیپلم ردی‌ست، اما دکتر است
هرکه شد محبوب از ما بهتران
هرکه شد منصوب بالا دکتر است
هرکه رد شد از در دانشکده
یا گرفته دکتری، یا دکتر است
شعر نو مدیون دکترها بوَد
تو ندانستی که نیما دکتر است؟
شاعر تیتراژهامان دکتر است
مجری اخبار سیما دکتر است
آن ‌که مثل آفتاب نیمه ‌شب
سر زد از صندوق آرا دکتر است
شاد باش ای دکتر آرای ما
دکترای جمله دانش‌های ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
دکترایت نخوت و ناموس ما
در جهانی که پر است از نابغه
دکتری چندان ندارد سابقه
بی ‌سبب افسرده‌ای، غم می‌خوری
سرزمین ماست مهد دکتری
خط‌مان وقتی شبیه میخ بود
ای‌بسا دکتر در آن تاریخ بود
این‌همه آدم که در عالم نبود
آدمی کم بود و دکتر کم نبود
من نگویم، شاعران فرموده‌اند
رخش و رستم هردو دکتر بوده‌اند
گرچه باشد قصه‌ها پشت سرش
دکتری دارند ملا و خرش
شاعران از رودکی تا عنصری
بی‌گمان دارند هریک دکتری
شعله‌های عشق چون گر می‌گرفت
آتشی در خیل دکتر می‌گرفت
عشق با دکتر نظامی قصه ‌گو
عشق با دکتر سنایی رازجو
عارف شوریده دکتر مولوی
نام پایان‌نامه او مثنوی
حافظ و سعدی و خواجو دکترند
سروقدان لب جو دکترند
وحشی و اهلی و صائب دکترند
تاجر و دهقان و کاسب دکترند
عالمان را خود حدیثی دیگر است
حجت‌الاسلام دکتر بهتر است
بحث‌های جعل مدرک نان‌بری‌ست
بهترین سرگرمی ما دکتری‌ست
عده‌ای مشغول دکتر سازی‌اند
عده‌ای سرگرم دکتر‌ بازی‌اند
* اسماعیل امینی
برگرفته از سایت دکتر خزعلی

۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

ای جانم

  • دیدید سخنرانیش رو؟ خداییش ترکوندا! همه استکبار و ایادیش رو لوله کرده بود.
  • داشتم رانندگی میکردم که بی هوا رفتم میون زمین و آسمون. همه دنیا سرعت گیر(یا سرعت شکن به قول آقایون) نیست ولی هست ایران سرعت گیر هست ولی نیست!

۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

تازیانه بر سمیه

تازیانه های مرگ
برسر زمان

درمیان این هیاهوی بی امان
آه که این تازیانه ها که میزنی
ذره ای ز درد و رنج تو کم نخواهد کرد
که هیچ
کینه کاشته ای و نفرت
و زمان خرمن و درو نزدیک است
نزدیکتر از تک تک مولکولهای تازیانه با سلولهای او در زمان برخورد
و آن زمان زمان داشت گذشته است
 و درو خواهی کرد هر آن چه امروز تازیانه ایدی بد زمان
بغضهای فروخفته این همه
یک زمان برون جهد
سیل و آتشی به ره فتد
وای بر تو آن زمان
من دلم به حات ای تازیانه ای سوخت
چون که روزی از میان این بغض فرو خفته
آتشی بادی سیلی
و آن زمان من نتوانم و نخواهم که آتش و سیل و باد و خاک را فرو نشانم.

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

توی ایمیل بود


یك تكه یخ را كه تا دمای ۵۰ - درجه سانتی گراد سرد شده بردارید و به آن گرما بدهید ، ابتدا هیچ اتفاقی رخ نمی دهد . این همه انرژی گرمایی صرف می شود ولی هیچ نتیجه ی قابل رویتی مشاهده نمی شود . ناگهان ، در دمای صفر درجه ، یخ ذوب و به آب تبدیل می شود . كار را ادامه بدهید . باز هم انرژی فراوانی صرف می شود بدون آنكه تغییری مشاهده گردد . تا اینكه وقتی به حدود ۱۰۰ درجه سانی گراد می رسیم ، حباب و بخار ایجاد می شود !برای دریافت مطالب مشابه اینجا را کلیک کنید

و نتیجه ؟

این احتمال وجود دارد كه ما انرژی زیادی را صرف كاری كنیم ، مثلا صرف یك پروژه ، یك شغل وحتی یك قالب یخ و با این وجود به نظرمان برسد كه هیچ نتیجه ای نگرفته ایم . اما در حقیقت انرژی ما دور از چشممان در حال ایجاد دگرگونی بوده است . كار خود را ادامه دهید و مطمئن باشید كه دگرگونی از راه خواهد رسید . این اصل را به خاطر بسپارید ، بی جهت دچار هراس نشوید و یاس را نیز به خود راه ندهید و بدانید كه : هیچ تلاشی ، بی نتیجه نمی ماند.آری باید امیدوار بود و به کمترین ناملایماتی که در تلاش های مان میبینیم ناامید نشویم.

اختلاص س ث

3000000000000
1-2 3 4 5 بذار ببینم درسته؟
بعله. 3000000000000تومان. معادل 30000000000000ریال که واحد پول رسمی کشور هست. سه هزار میلیارد تومان معادل سه میلایارد دلار اختلاس شده. واقعا پول زیادیه. زیاد. کجا؟ آمریکا؟ انگلیس؟ فرانسه؟ نه بابا همین ایران خودمون ببخشید خودشون. تازه مدیر عامل بانک توقع پاداش هم داره. حقشه واللا. نصف همین مبلغ رو به عنوان پاداش بدن بهش. تا بقیه هم تشویق بشن.
همین.

۱۳۹۰ شهریور ۱۸, جمعه

ویکند

همه دنیا تعطیلات دارن ما هم داریم. خیر سرمون این جمعه از بس که حوصلم سر رفت و نمیدونستم چکار کنم پاشدم رفتم سر کار.
راستی کجای دنیا مردمش تعطیلاتشون هم از سر بی کاری و بی برنامگی عین دیوونه ها پا میش میرن سر کار؟ یا کجای دنیا بعد از یه عمر خرخونی مجبوری از ساعت 6 صبح تا 4 بعد از ظهر بری سر کار تازه آقای ریییس توقع هم داشته باشه تا 5 وایسی و اگه جمعه ها هم نری از حقوقت کم کنه؟ تازه یک ساعت هم طول میکشه تا برس خونه. یعنی هوا تاریک میری هوا تاریک هم میای. بازم جای شکرش باقیه همین کار رو هم داریم. دلم میخواست صبح زود پاشم از خواب برم ورزش بعدش یه دوش و صبحانه دبش بعدش هم برم سر کار و عصر هم برم کنسرت مثلا ابی توی برج میلاد. شتر در خواب بیند پنبه دانه. این هم از ویکند ما.

۱۳۹۰ شهریور ۱۷, پنجشنبه

لیبی

اینجا لیبی است. جلوگیری معترضان از کشته شدن نیروی اسیر شده قذافی. باید به آینده لیبی امیدواربود.

کاش آنها همش ماهواره نگاه میکردن

داستان داستان پسری است که میخواهد روح شود. میخواهد ببیند پدر و مادر و همسایه ها چه میکنند در غیاب او و از همه مهمتر در مورد او چگونه می اندیشند. سریالی پخش میشود از تلویزیون. بچه بیش فعال است. شبیه سازی میکند. خود را دار میزند تا روح شود.
آیا فکر می کرده که پدر و مادر و همسایه ها و همه در غیاب او جور دیگرند. طور دیگری فکر میکنند، یا فقط حس کنجکاوی اورا به این تفکرات کشانده است؟
ای کاش اصلا تلویزیون نداشتند. ای کاش همه اش ماهواره دیده بودند. ای کاش بجای صدا و سیمای ملی! فارسی وان و پی ام سی و جم و .... نگاه کرده بود. کاش کاش کاش

۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

بیچاره قذافی

این قذافی هم عجب سرنوشتی داشت و داره. یادمه توی اخبار خوندم که یه وقتی برای شرکت در یک اجلاس به فرانسه رفته بود. این بنده خدا از فرط ساده زیستی و علاقه به زندگی عشایری و قبیله ای هرجا میرفت چادر و دستکش هم همراش بود. از جمله توی این سفرشون به فرانسه. کلی خبرساز شد جریان چادر زدنش. مونده بودن کجا چادر این آقا رو توی شهر پاریس علم کنن. آخر هم با وساطت دولت فخیمه فرانس سیاه چادرهاش رو با معیت محافظای اکثرا سیاه چشمش در محوطه موزه لوور فکرکنم برپا کرد. من فکر کنم اگه اونجا میموند کلی میتونست درامد کسب کنه از بس که بازدید کننده می داشت. بگذریم. همین دولت فخیمه هم اولین دولتی بود که به نیروهای سرهنگ حمله کرد و آخر هم کله پاش کرد. بسوزه پدر این سیاست که چه بازیها که نمیکنه. حالا دیشب خبر اومد که قذافی فرار کرده از راه بیابان به نیجر و احتمالا بعدش هم به بورکینافاسو میره دیگه. حالا دیگه اونجا کلی جاهست برای برپاکردن چادرهاش. فقط این دفعه دیگه ازاون دخترای سیه چشم خوش قد و بالاش دیگه خبری نیست. جای اون دخترای ترگل ورگل آموزش دیدش هم نیروهای مزدور آفریقایی رو گرفتن. تا کی باشه خبر بیاد یکی از همین نیروها ترتیب جناب سرهنگ رو با یه گلوله داده و خلاص.
قابل توجه بشار و صالح و بعضیای دیگه....

۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

همین حالا بریم یه جای خوب ساکن بشیم

چی بگم واللا. به نظر شما اگه جزایر قشم و کیش و تنبها مال عربها بود پیشرفته تر نبودن؟ مردمش راضی تر نبودن؟
خداییش بیاین اصفهان و شیراز و تهران رو بکنید ولایت پارس.
خوزستان و ایلام و او نطرفها رو بدید به عراق. بوشهر و هرمزگان رو هم به امارات. خراسان و سیستان به افغانستان. آذربایجان رو به ترکیه شمال هم مستقل بشه بهتره. بتونیم یه مسافرت بریم اقلا. دست این روسها نیفته بهتره. اینا قباشون پشت و رو نداره. بعد ببین چی میشه. من که از همین الان بگم یا میرم امارات یا عراق. آذر بایجان هم بد نیست. خداییش افغانستان هم میشه یه کاریش کرد آیندش روشنه. ولی پارس؟ نههههههههه!

بیداری اسلامی به اسرائیل رسید

همین

۱۳۹۰ شهریور ۱۲, شنبه

پادشاه کفاره پرداز

در بین اخبار بسیار پر مغز و کاملا بی طرفانه صدا و سیما خبری نغز دیدم که خالی از لطف نیست اینجا بیارم(لحن گوینده رو دیگه خودتون تصور کنین!). خبر این بود که پادشاه عربستان به دلیل اشتباه کارشناسان عربستانی در اعلام روز عید فطر کفاره پانصد میلیارد تومانی مردم عربستان رو بر عهده میگیره. خبر همچنین اشاره کرد که چه جنجالی ایجاد شده به خاطر این اشتباه فاحش. شوخی که نیست برادر من. صحبت از روزه گرفتن مردم در یک روزیه که روزه تو اون روز حرامه. حالا من موندم دولت عربستان این کفاره رو به کی میده!
قربون ایران خودمون برم که هر چی عید جابجا بشه نه جنجالی ایجاد میشه نه کسی کفاره ای میده. بازم ناشکری کنین. چه کشور گل و بلبلی داریم!

۱۳۹۰ شهریور ۱۱, جمعه

نه مادربزرگ . تو باید بری بهشت

یادم میاد خدابیامرز مادر بزرگ من نماز نمیخوند. روزه هم من ندیدم که بگیره. کلا آدم مذهبی نبود. از مذهب و دین فقط چهارتا قسم و یکی دوتا نفرین عربی بلد بود. اون موقعها برعکس من بود. البته من خیلی آدم مذهبی نبودما. نه. ولی فرایض دینیم رو سعی میکردم به جا بیارم. آخه مگه کیه که از بهشت با اون حوری و جوی عسلش بدش بیاد.یا اصلا کیه که دلش میخواد بره جهنم و قیر داغ بریزن توی حلقش و جاهای دیگش؟ ولی این مادر بزرگ خدابیامرز ما اصلا انگار دوست داشت تیشه به ریشه خودش بزنه. یا اصلا انگار دوست نداشت عسل بخوره. من خیلی دلم میخواست که باهاش صحبت کنم و به راه راست هدایتش بکنم. ولی هیچ وقت فرصت نشد یاشاید هم ترسیدم بخوام باهاش امر به معروف و نهی ازمنکر تمرین کنم. خلاصه مادر بزرگ فوت کرد. ولی باید اعتراف کنم که زمانی که اون فوت کرد دیگه من اون شور و شوق رو برای هدایت همه گمراهان ازدست داده بودم. الان دیگه مدتها از اون زمانها گذشته و دیگه من کمتر احساس کار درستی میکنم. نمیدونم فقط در مذهب ما اینجوریه یا پیروان همه مذاهب احساس میکنن که باید همه رو اونجوری بکنن که اونا دوست دارن. یا این که همه باید اون بلایی سرشون بیاد بعد از مرگ که اونا فکر میکنن میاد. راستش این خوبه که بخوایم همه خوشبخت بشن ولی این خوب نیست که بخوایم همه رو به زور خوشبخت کنیم. اصلا چرا هر کدوم از این مذهبها و دینها فکر میکنن که تنها پیروان اونها هستن که یه راست وارد بهشت میشن و بس. اصلا یه سوال: اصلا دینی و/یا مذهبی هست که وعده سر خرمن اون دنیا رو نده؟ تازه توی هرکدوم از این مذهبها و دینها خودشون هم کلی شاخه و فرقه وجود داره و کلی هم احساس کار درستی میکنن و برای خون بقیه شاخه ها و فرقه های همون دین خودشون هم تشنه هستن. خلاصه کلی دو چار مشکلات بودم. دیگه یواش یواش این احساس کاردرستی رو از دست دادم. الان دیگه خیلی وقته که تلاشی برای به راه  راست هدایت کردن دیگران ندارم. فکر میکنم کم کم خودم دارم به راه راست هدایت میشم. شاید هم تا الان شده باشم. اگه شده باشم باید دیگه کم کم برم و دیگران رو هم به راه راست هدایت کنم. خداحافظ.

۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

کره شرقی

خیلی وقتها به این فکر میکنم که چرا مثلا ژاپن پیشرفته تر از ایران و ایران پیشرفته تر از زیمبابوه است؟ شکی ندارم که ما ایرانیها پر استعدادترین آدمهای روی زمینیم. تازه مهمون نواز ترین و انسان ترین و کلا کار درست ترین آدمها خود ما ایرانیها هستیم.
ولی همزمان به این هم فکر میکنم که یک کشور واحد آلمان یا کره وقتی در جنگ دو پاره شدن یکی شرقی یکی غربی، یکی شمالی یکی جنوبی، یکی به شوروی و حذب کمونیست چسبید و شرقی یا شمالی شد و یکی هم به نظام آزادی سالار و روابط باز با همه کشورها به ویژه غرب روی خوش نشون داد و غربی و جنوبی شد. هنوز هم یادمه هر جنس خوبی رو که رو ش نوشته شده بود ساخت آلمان غربی. ولی یاد ندارم جایی روی چیز مرغوبی نوشته شده باشه ساخت آلمان شرقی یا کره شمالی. کره جنوبی الآن یکی از پیشرو ترین کشورهاست. همان کره جنوبی که زمانی دلش میخواست مثل ایران پیشرفت کند.
بعضی وقتها خبرهایی از کره شمالی میاد که مردمش که برادرانشون در کره جنوبی در کمال رفاه و پیشرفت زندگی میکنن از کمترین امکانات زندگی و پیشرفت برخوردار نیستند.یا سالهای قبل رو به خاطر میارم که مردم آلمان شرقی آرزوشون بوده که به آلمان غربی فرار کنن و چقدر از اونها جونشون رو در این راه از دست دادن.
واقعیت اینه که یکی از مهمترین و شاید هم مهترین (از نظر من که این طوره) پیشنیازهای پیشرفت هر کشور نوع سیستم حکومتی و میزان تعاملش با بقیه کشورها و سطح ازادیهای موجود در اون کشورهاست. قطعا نباید انتظار داشت در یک فضای بسته سیاسی و اقتصادی مثل کره شمالی خودرو هیوندای ساختهبشه. همان طور که قبلا انتظار نمیرفت از آلمان شرقی مرسدس بنز و بی ام و و آیودی صادر بشه.

۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

اینم از قذافی. خب حالا که چی؟

قذافی دیگه راس راستی رفتنی شد. رفتنی رفتنی. رد خور نداره. دیگه بیداری اسلامی کم کم داره کارش کامل میشه.فقط مونده بحرین و یمن. البته عربستان و بقیه کشورای خلیج فارس هم با اون حکومتای دیکتاتوریشون خیلی در امان نخواهند بودا. ولی نه حالا. سوریه هم که امن امنه و ملالی نیست جز دوری بشار...!

داروی بیهوشی چینی

داروی بیهوشی چینی جان چند نفر رو گرفت . انتخاب گزارش کرده. اینجا. دیگه به کی به چی میشه اعتماد کرد. حتما بجای پول نفت دارو میدن به دولت فخیمه. وای بر ما. واقعا وای برما. وای وای وای وای وای . . . ... .

آگهی های بازرگانی ایرانی

این روزا بجز تبلیغ رستوران شاندیز و خیارشور چند تا کارخونه غذایی، بقیه تبلیغها همه مال بانکهاست. از قرعه کشی حسابهای قرض الحسنه تا بازکردن حساب یک میلیونی نوزادها (که اونم ول شد)، تا طرح سپرده طلا که فعلا مراجع معظم در موردش اختلاف دارن. خلاصه همه تلاش بانکها هم اینه که پول نقد مردم و نیز پول یارانه های نقدی رو که واقعا مردم نمیدونن باهاش چکار کنن از بس که زیاده، به سمت خودشون بکشن. این اواخرهم که تمام تبلیغا و زیر نویسا شده اعلام شماره حساب برای کمک به مردم قحطی زده و مسلمان سومالی.فردا پس فردا است که میبینی بانکها اعلام میکنن یه قرعه کشی با هزاران جایزه ارزنده گذاشتن برای مردمی که به مردم ستمدیده  و مسلمان سومالی کمک میکنن تا علاوه بر اجر معنوی شانس برنده شدن و بردن ماشینی ، چیزی هم نصیب ملت قدرشناس بشه.

۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

مگه سوریه هم خبریه؟

چی یمن؟ اونو که میدونم. لیبی رو هم که دیشب تو اخبار بیست و یک و سی گفت درگیریا شدیده. الجزایر رو هم گفت. مصر که دادگاه مباره و مردم علیه اسراییل شعار دادن. لندن نمیدونی چه خبره؟؟؟؟ تو آلمان هم ماشین آتیش زدن جوانان معترض. خیلی شلوغ پلوغه اصلا همه جا.
سوریه شکرخدا امن و امانه. هیچ خبری نیست. فقط در اواسط روز یه کم گرمه....!

۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

کره خر بی دم

راستش تا حالا فکر میکردم که ما مردا چقدر حق زنها رو پایمال کردیم. با خوندن این مطلب بود که فهمیدم زهی خیال باطل. من اصلا نمیدونم این زنها از جون ما مردا چی میخوان. به قول حاجی فردوس کلی تشکل و انجمن و گروه و تشکیلات دارن بازم دم از حق و حقوقشون میزنن. توی مترو و اتوبوس و مینی بوس توقع دارن مردای بدبخت جاشون رو بدن به اونها چون اونها زن هستن ولی فریاد حقوق تساویشون گوش فلک رو کر میکنه. بابا کسی که حق مساوی میخواد مسوولیت مساوی رو هم باید به دوش بکشه. اصلا میدونی چیه من یکی به عنوان یک مرد حاضرم تمام حقوقم رو به زنها بدم هیچی هم نمیخوام. حقوق چی کشک کی؟ هر بلایی در طول تاریخ خواستن سر ما مردای بیچاره و حکومتامون آوردن. توی جنگ مردای بدبخت کشته میشدن  ولی توی حکومت باید سهیم میشدن. هر وقت هم که سهمی بهشون داده شده مملکت رو به هم ریختن. نمونش امیر کبیر بدبخت. آقا اصلا میدونی چیه خر ما از کرگی دم نداشت. واللللللا.

۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

دیوار

دراین چند روزه یک مناسبت مهمم داشتیم اونم فرو پاشی دیوار برلین بود. دیوار برلین رو آلمان شرقی ها برای قطع کردن ارتباط دو سوی شرق و غرب این دیوار از هم و جلوگیری از فرار شرقیها به غرب ساختن. دیوار سختی بود. هر از چندی بهسازی و محکمش هم میکردن. در طول سی سالی که این دیوار وجود داشت چند هزار نفر به روشهای مختلف از اون عبور کردن. چند صد نفر هم در این راه جونشون رو از دست دادن. خلاصه سی سال تمام مردم شرق این دیوار رو در یک زندان بزرگ بنام آلمان شرقی گیر انداخته بودن. مردم هم کاری از دستشون بر نمیومد. ولی روز به روز بر شوق مردم برای آزادی برای ارتباط با غرب دیوار برای شکستن حصار افزوده شد. و سرانجام یه روزی همون روزی که باید میومد تمام اون شور و شوق و خواست و عقده چندین ساله مانند انرژی که از یک بمب ازاد میشه خودش رو آزاد کرد. مردم رفتن به سمت دیوار و شد آنچه که باید میشد.هر تکه ای ازدیوار نصیب یکی شد برای یادگاری. برای این که بعدها خودشون و بچه هاشون به این تکه ها نگاه کنند و یادشون بمونه که باید حواسشون باشه.
 حواسشون باشه که آزادی چه در گرانبهاییه، که ارتباط چه چیز خوبیه، که خفقان بدترین چیزیه که میشه تصور کرد. مردم آلمان این گذشته هارو از یاد نمیبرن. همینه که الان سرآمدن.

۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

باد

یکی از آشناهامون توی یکی از ارگانهای نظامی(!) کار میکرد. حقوق و مزایای خوبی داشت. چند روز سر کار بود دو سه چند روز استراحت. آخه بنده خداها خیلی تو چند روزی که سر کار بود بهش سخت میگذشت. همش دعا و مراسم و پینگ پنگ فوتبال و ... .
زد و این بنده خدا سر ناسازگاری گذاشت که میخوام ولش کنم. حالا هر چی مادر خدابیامرزشو همه اطرافیا باهاش حرف زدن که منصرف بشه نشد که نشد. آخه محیط کار براش سنگین بود. نمیتونست چاپلوسی رو تحمل کنه. از بی عدالتی رنج میبرد بنده خدا.و کرد آن کاری رو که میخواست. حالا کار آزاد میکنه. از اون محیط آلوده به تزویر و ریا خلاصید و در محیط خشک و سخت زندگی زیر بار سختیهای دیگه ای رفت. شاید من هم اگه جای اون بودم همون کار رو میکردم. راستش من هم از وقتی که درسم تموم شده و وارد محیط کار شدم یه کمی درک میکنم اون موقع اون چی میگفت. نمیدونم چون عاقل تر شاید هم ترسو تر هستم با شرایط کنار اومدم. ولی تقریبا تونستم به خودم بقبولونم که با شرایط اون جوری که هست کنار بیام شاید هم یه روزی اون جوری بشه که من دلم میخواد. به امید اون روز

کی؟ چی؟ من؟ تقلب؟

این حرفای ابتهی(ابطحی، ابتحی چمیدونم) هست به من هیچ ربطی نداره!
به گزارش خودنویس:
به گزارش آینده نیوز، محمد علی ابطحی، معاون سید محمد خاتمی در دوران اصلاحات در گفتگویی تفصیلی با سایت نسیم با حمله به جنبش سبز گفت که سبزها با افراطی‌گری به اصلاحات ضربه زدند.
وی با رد تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ گفته است در حوادث بعد انتخابات باید این نکته را در نظر داشته باشیم که تمام حوادث و اعتراضات فقط در شهر تهران بود و در شهرستان‌ها هیچ اعتراضی نبود و هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاد.
ابطحی با اشاره به اینکه افراط‌گری‌های بعد از انتخابات خیلی به «نظام» ضربه زد در ادامه گفتگوی خود به تمجید از رهبری پرداخت.
رییس دفتر اسبق رییس جمهوری در ادامه با تاکید بر اینکه «جریان اصلاحات از جنبش سبز خیلی ضربه خورد» گفته است: «جنبش سبز را یک جنبش مرحله‌ای و گذرا می‌دانم.. به جنبش سبز و روش‌هائی که در آن اتخاذ شد و مواضع متناقضی که گرفته شد و یأس و ناامیدی که پراکند، انتقادهای زیادی دارم.»
ابطحی در بخش دیگری از سخنان خود به افراطی‌های اصلاحات که مرز مشخصی با اصلاحات مورد نظر خاتمی دارند اشاره کرده و گفته است:‌ «در بین ما جریاناتی هم به عنوان اصلاح‌طلب فعال بودند که مرز کاملا متفاوتی با اصلاحات مدنظر آقای خاتمی داشتند. آنها حق داشتند نظرات خود را بگویند، اما متاسفانه نظراتشان به نام اصلاح‌طلبی مطرح و بیشتر باعث شکست اصلاحات می‌شد تا قوت آن.»
این مرد سابق اصلاحات که پیش از زندان نظرات دیگری داشت در ادامه به انتخابات آتی مجلس پرداخته و به اصلاح‌طلبان توصیه کرده است که در این انتخابات شرکت کنند.
وی با بیان اینکه انتخابات آتی مجلس بسیار پرجمعیت و با مشارکت حداکثری برگزار خواهد شد گفته است: «به نظر من و بنا به دلایل گوناگون و منجمله دلائل منطقه‌ای و خستگی از منازعات سیاسی، انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی انتخابات پرجمعیتی خواهد بود.»
معاون سابق خاتمی در ادامه به ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای پرداخته و شگفت‌انگیز آنکه تمام آنچه مد نظر حاکمیت بوده را تکرار کرده است. وی کل قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای را سه چهار نفر ذکر کرده و گفته است: «در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای سه چهار نفر در دوران وزارت اطلاعات خاتمی کشته شدند. خاتمی اصرار داشت که قاتلان باید مشخص شوند و غده سرطانی باید از وزارت بیرون کشیده شود. رهبری، آقای هاشمی، قوه قضائیه و بخش‌های مختلف حکومت از این موضع خاتمی حمایت کردند. اما یک جریان افراطی آمد وسط و این چند مقتول را کرد هشت نفر، بعد ۵۰ نفر و ... و مرحله بعد این بود که مثلا چه کسانی مرحله قبل رییس‌ جمهور بودند، چه کسانی فتوا دادند و ...، و آن قدر پیش رفتند که کل این پروژه آسیب دید و در آن دوره متوقف شد.

اعتصاب غذا هم اعتصاب غذاهای قدیم

اگه یه وقت خدای نکرده گوش شیطون کر خواستین اعتصاب غذا کنید باید به این موارد توجه داشته باشین. میدیم بچه که بودم قهر میکردم غذا نمیخوردم مادرم بهم میگفت سر ار ( با فتح الف)، به یک ساعت نمیکشید دوباره دست به دامن سفره و نون و خوراکی میشدم،  یه خاطر رعایت نکردن این موارد بوده. از حالا دیگه رعایت میکنم. برم یه بسته قرص رانیتیدین و چند بسته بیسکویت و آبمیوه بگیرم بیام میخوام اعتصاب قزا کنم منم!

شگفتا من نمیدونستم پس شقایق و بهزاد و ...

یه مطلبی خوندم اینجا که برام جالب بود. مطلب در مورد گلشیفته فراهانی و پدرش بهزاد فراهانیه. راستش بعضی وقتا شگفت زده میشم وقتی میشنوم که مثلا فلان بازیگر زن دختر فلان بازیگر زنه و فلان بازیگر زن یا شوهر یا خواهر یا پسردایی یا نامزد(!) فلان بازیگره. تقصیری هم ندارم چون نه فامیلیشون مثل همه نه حضور ذهن قوی دارم که در یک آن چهره هاشون رو مجسم کنم و شباهتاشون بیاد جلو چشمم(اگه اصلا داشته باشن).
این رو من یکی نمیدونستم. اینکه گلشیفته فراهانی دختر بهزاد فراهانی و خواهر شقایق فراهانیه. با این که توی این مورد رابطه پدر و دختری یه سر نخ که همون فامیلی هست رو نشون میده ولی من تا حالا نمیدونستم. شاید چون برام مهم نبوده نمیدونستم. ولی شرط می بندم خیلی ها هم مثل من هستن. سوال من اینه که ما چقدر بازیگرای امروز تاتر و سینما و تلویزیون رو میشناسیم؟ چقدر خونواده هایی رو میشناسیم که کلا بازیگر و کارگردان و نویسنده و ... هستند؟ بعضیا خداییش فرق دارن. بعضیا رو خدا ساخته برای معروف شدن. مثلا همین آقای ایکس که خانومش ایگرگ و دو تا دختراش بازیگرن و تو پرفروشترین فیلم تاریخ ایران(بازم !) بازی کرده رو تقریبا همه میشناسن و همه میدونن رابطه خانوادگیشون رو. ولی این آقا بهزاد و گلشیفته خانوم و شقایق خانوم رو من یکی که نمیدونستم که این گلشیفته فراهانی خواهر اون شقایق فراهانی و دختر بهزاده!
در هر حال مطلب جالبی بود گفتم بذارم شاید یه بنده خدایی کسی ازین ورا ردشد یه نگاهی هم به این بندازه. بد نیست. اینجاست.

۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه

پیرمرد و دریا

برگرفته از رمان پیرمرد و دریا اثر ارنست چگوارا
این پیرمرد ما نه بادریا سرو کار داشته نه با ماهی وماهیگیری. شاید اصلا تا حالا دریا رو اصلا ندیده باشه هم.
چند بار دیده بودمش. کنار جاده میشینه. این بار تنها بودم وخسته. بازم نشسته بود. وایسادم.  تخم مرغ میفروخت. تخم مرغ محلی. سرم رو از شیشه کردم بیرون: چنده؟ 250. پیاده شدم.میگفت آخرشه. با اون چین و چروک صورتش و چهره آفتاب سوختش و بوی تند سیگارش کنار جاده کوهستانی نشسته بود.میگفت 10 تا بچه داره که همشون رفتن شهر. ازیکی از بچه هاش میگفت و میگفت که مثل تو یعنی من مهندسه. نمیدونم کی بهش گفته بود من مهندسم. خداییش نیستمم. اصلا رشته تحصیلیم مهندسی نبوده. میگفت ماشینش( ماشین بچش رو میگما) مثل ماشین منه. ولی از حرفاش حدس زدم که ماشینش با مال من فرق داره. آخه کدوم مهندس پراید سوار میشه. یه پاکت سیگار اشنو و کبریت و دوسه تا سطل خالی با یه سطل پر از تخم مرغ کنار دستش روی سنگا گذاشته بود. خداییش تخم مرغاش خوب بود. ریز بودن ولی خوب بودن. توصیه میکنم اگه از اون ورا رد شدین حتمتا بخرین. کلی تعریف کرد برام از بچه هاش. از یکی از دختراش که توی شهر کارمیکنه. از خواهرش که اونم توی همون ده زندگی میکرد و از زنش که از ترس اون هیچ تخفیفی به من نداد. خوشم اومد ازش. از اون موقع تا حالا هروقت تخم مرغ میخرم یا میخورم یادش میفتم. نمیدونم این دفعه که از اون ور رد میشم بازم اونجا نشسته یا نه. اصلا منو یادش هست یانه یا اصلن هنوز هم تخم مرغاش رو به همون قیمت میده یا اونم مثل سوپری سر کوچمون گرونش کرده.

۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

فارسی یا پارسی شد

راستش همش دنبال این بودم که زبان وبلگنگاریم رو فارسی کنم. هرچی توی لیست لنگوییجز بالا پایین میرفتم و فارسی رو سرچچچچ میکردم چیزی پیدا نمیکردم. یاد یه مطلبی یه جایی افتادم که پارسی درسته نه فارسی. پردیس درسته نه فردوس. پیروز درسته نه فیروز و ... . یه دفعه گفتم نکنه این اجنبیون بجای فارسی ، پرشن رو توی لیست گذاشتن؟ جاتون خالی با اولین پی واژه پرشن اومد و ما هم برگزیدیم و جستیم. حالا بهتر شد.

افتاد؟

راستش قدیما یه ضرب المثل بود که میگفت فلانی دو زاریش دیر میفته. منهم از اونایی بودم که بلا به نسبت حاضرین دوزاریم اینقدر دیر افتاد که دیگه از سکه افتاد. منم برداشتمشون یه عکس ازشون انداختم گذاشتم اون بالا. مطمئنم که حالا حالاها هم نمیفتن...ا

استخدامی بانک ملت

چند سال پیش که سالهای اول دانشگاه رو میگذروندم و خیلی فکر میکردم کار شاقی کردم و از همه سر ترم و خلاصه کلی کلاس الکی میذاشتم واسه خودم، یه روز داداشم گفت فلانی بانک ملت آزمون استخدامی داره میتونی بری بجای من امتحان بدی؟ بنده خدا داداشمون دیپلم داشت البته هنوز هم داره. راستش اون سالها اینقدرها خر تو خر بود که بشه بجای یکی دیگه بویژه داداشت که به هر حال شباهتهایی هم با تو داره امتحان داد.  خلاصه من که کلی احساس کار درستی می کردم گفتم نگاه کن کار درستی نیست. اینجوری اگه قبول بشم حق یکی دیگه ضایع میشه. بنده خدا داداشم که از من چند سال هم بزرگ تر بود نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد و خندید و رفت و امتحان داد و قبول هم نشد. بگذریم چند سالی کارای مختلفی میکرد و من همیشه به این فکر میکردم که کاری که کردم درست بوده یانه. الآن دیگه چند سالیه که دیگه فکر نمیکنم که این کار درست بوده یا نه بلکه مطمئنم که درست نبود. سالها گذشته و اونم رفته سر یه کار دیکه و شاید اصلا خودش یادش هم نباشه ولی من هنوز هم پشیمونم که تو این  مملکتی که مردم حق همدیگه رو و آقایون و زاده هاشون هم حق اونا رو میخورن و تو این آشفته بازاری که این جوریه چرا من نپذریفتم. اگه کمکش کرده بودم شاید استخدام بانک میشد حداقل از قبل اون ما هم پارتی دار میشدیم و یه وامی چیزی هم به ما میرسید و ما هم گوشه ای از مشکلاتمون حل میشد. خب دیگه هر کسی یه موقعهایی یه جوراییه دیگه. از داداشم و خودم معذرت میخوام...ا

این جماعت نسوان

یکی از جاهایی که من گاهی وقتا سر میزنم و به نظرم خوب جایی است اینجا است. 
سه نفرن. در بالا یه عکس گذاشتن که من نمیدونم مال یکی از این سه نفر هست یا نیست. مهم هم نیست. مهم زیرشه. تقریبا همه مطالبشون رو تا اون جایی که وقت داشته باشم میخونم. کلی هم هوادار دارن. چیزی رو هم سانسور مانسور نمیکنن. هر چه میخواهد دل تنگشان میگویند این نسوان مطلقه معلقه. در مجموع یه سری بزنید بد نیس. موفق باشند ان شاالله تعالی....ا

دنیای ارتباطات

شگفت دنیاییه این جهان ارتباطات. ظرف چند دقیقه یه وبلاگ میسازی روزها هر چی خواستی توش مینویسی یکی از اون ور دنیا میتونه هر چی تو فکرت بوده و نوشتی رو ببینه و نظر بده و شاید هم خوشش بیاد و تایید ، شاید هم چند تا فحش چاربداری نسیبت کنه. اما تو این گیر و دار چیزی که مهم تره این ارتباط و اتصال بین دونفره که شاید اصلا هم همدیکه رو نمیشناسن و دارن به حرفای هم گوش میدن. 
پس بیاین به حرف هم گوش بدیم حالا گاهی هم بد و بیراهگفتیم و شنیدیم هم بذاریم به حساب عصر ارتباطات.
همین.
سلام.