تازیانه های مرگ
برسر زمان
درمیان این هیاهوی بی امان
آه که این تازیانه ها که میزنی
ذره ای ز درد و رنج تو کم نخواهد کرد
که هیچ
کینه کاشته ای و نفرت
و زمان خرمن و درو نزدیک است
نزدیکتر از تک تک مولکولهای تازیانه با سلولهای او در زمان برخورد
و آن زمان زمان داشت گذشته است
و درو خواهی کرد هر آن چه امروز تازیانه ایدی بد زمان
بغضهای فروخفته این همه
یک زمان برون جهد
سیل و آتشی به ره فتد
وای بر تو آن زمان
من دلم به حات ای تازیانه ای سوخت
چون که روزی از میان این بغض فرو خفته
آتشی بادی سیلی
و آن زمان من نتوانم و نخواهم که آتش و سیل و باد و خاک را فرو نشانم.
برسر زمان
درمیان این هیاهوی بی امان
آه که این تازیانه ها که میزنی
ذره ای ز درد و رنج تو کم نخواهد کرد
که هیچ
کینه کاشته ای و نفرت
و زمان خرمن و درو نزدیک است
نزدیکتر از تک تک مولکولهای تازیانه با سلولهای او در زمان برخورد
و آن زمان زمان داشت گذشته است
و درو خواهی کرد هر آن چه امروز تازیانه ایدی بد زمان
بغضهای فروخفته این همه
یک زمان برون جهد
سیل و آتشی به ره فتد
وای بر تو آن زمان
من دلم به حات ای تازیانه ای سوخت
چون که روزی از میان این بغض فرو خفته
آتشی بادی سیلی
و آن زمان من نتوانم و نخواهم که آتش و سیل و باد و خاک را فرو نشانم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر